کلمه "متنفرم" را آن بالای تلگرام سرچ میزنم. میخواهم ببینم چیزهایی که ازشان متنفرم و حتی به زبان آوردهام چیست. آخرین چیز زونکن است. از همین روزهای اخیر که به کارِ حسابداری مشغول بودم. بعدی آشپزیست. از روز و شبهایی که مادر نبود و تنها مجبور به آشپزی میشدم. بعدی را در کانالِ تک نفرهام گفتهام. رنگ زرد است. از روزهایی که فراموشی را تمرین میکردم. بعدی از خیلی وقت پیش است، زمانی که به دانشگاه میرفتم. نوشتهام؛ من از حسابداری و تمام جدول تیهای دنیا منزجرم. من از استادها و مسئولین روانی این دانشکده متنفرم. من از شهرک غرب و دادمان که تنها اِلِمانِ بخصوصش برای من دانشکدهست متنفرم. و با همین شدت تا حال نیز. تنفر بعدیام به عربی رسیده، که دوستی میگفت همیشه فکر میکرده من عربی را دوست دارم و در جواب گفتهام نه دوست دارم بلکه از آن متنفرم. بعدی به برادرم رسیده. که وقتی مادر باز هم کنارمان نبود، دلخواهات خودش را اجرا میکرد و مرا بین بیچارهگیهای تنهایی رها میکرد. بعدی به سیگار میرسد. خیلی جدی در کانالم نوشتهام از سیگار و از بوی سیگار متنفرم. بعدی خودمم. که گفتهام از جسمی به نام پاف متنفرم. بعدش گفتهام متنفرم بی هیچ نام و نشانی. هرچه بالا و پایین میکنم که بفهمم چرا گفتهام نمیفهمم. یک جایی دستگیرم میشود که معشوقهام گفته بود از فلان چیز یا فلان کس متنفر است و بعد من در جوابِ حس تنفرش حسی متقابل گرفتهام و این را گفتهام. حالا به چه چیز؟ با وجود آن همه حس برایم اهمیتی نداشته. بعد گفتهام از این دنیا متنفرم. بعد از روباه. بعد از بودن در این خانه. بعد از بچه. سپس از دستهام. بعدش کلی چیز نوشتهام و تهش یک متنفرم چسباندهام تنگش. که؛ از هرچه رابطه، هرچه دوست داشتن، هرچه وابستگی، هر چه دلبستگی و مشتقاتش هست، متنفرم. بعد روز عروسی معشوقهام را نوشته بودم. بعدش دوباره پای زندگی را کشیدهام وسط که ازش متنفرم. پایینتر نوشتهام از جبر جغرافیایی متنفرم. بعد نوشتهام از دروغ هم متنفرم.
تنفرهام تمام نشد. اما نگاه که میکردم، میدیدم اغلب از هیچکدامشان دیگر تنفری نمانده. که ما دائماً در تغییریم. که این تغییر همان تقدیر است.
تهش اینکه نه عشق ماند و نه تنفر.
نه امروز ماند و نه فردا میماند.
نه تو ماندی و نه آبیِ موهایم.
نه پولهای پدربزرگ و نه بیحسی مَهیبش.
نه ضربالمثلهای مادر و نه سرنوشت دردناکش.
من هم نمیمانم. روزی که رفتم اما دریا را بخاطر بیاور. که دوستش داشتم. تمام دمنوش ها و کوکی های دنیا را. تمام گل های لاله را. آسمان و ستاره ها و سیاره ها را. زمین را نه، اینجا را خط بزن. تمام آبیِ دنیا را من بدان. فراموشم نکن.
از منی که هستم برای منی که رفتهام.
۱ تیرماه ۱۳۹۸
درباره این سایت