آره مامان. من بازم کنارت میشینم، باز باهم الگوی خیاطی میکشیم، بازم از غذاهات ایراد میگیرم و بازم لبامون باهم میخنده، اما من کلمههای ۲۶ اون تیرماه رو یادم نمیره. مامان، مثل زنبور توی سرم تکرار میشن. مامان، من خیلی صریح بهت نیاز دارم اما من پرودگار سرکوب نیازهامم مامان. مامان، جنگ با خودم برای بیهوده و الکیهای زمانه جزو لاینفکهای روزانهام شده. مامان اما تو نباید جنگِ بیهودهی زمانم میشدی، اما شدی. موهیتویی که دیگر تو نیستی.
برای ضاد با عشق و نفرت.
مشوّش شدهام و همان که قبل.
مامان، ,بازم ,مامان ,باهم ,زمانه ,الکیهای ,اما من ,برای بیهوده ,خودم برای ,با خودم ,بیهوده و
درباره این سایت